دردل گفت چه بهتر شب روتوبازداشتگاه بگزرونم بهتراز بیرون موندنـه.

-جناب سروان دستبند نزنین بهش من دیدم این طفلک کاری نکرده.

بفرمایید خانم توکلانتری مشخص مـیشـه.

سارادربهت بود کـه فرشته اش به منظور اثبات بی گناهی ساراتاکلانتری آمد وباتمام تهمتهای زن صبورانـه حرفش راتکرار مـیکرد.با غرغر های زن شاکی بالاخره کیف سارا وزن فرشته راوارسی وافسر کشیک برگه آزادی سارا را دید.

افسر-خانم بهمنی شما همـین امروز اززندان آزاد شدید؟

-بله.

-زن شاکی:بفرمایین دیدین گفتم سابقه دارم تشریف دارن خانوم.

افسر:جرمتون؟

-قتل.

همـه چشمـها بـه سمت سارا چرخید و سارا فقط بـه چشمان فرشته اش خیره شد کـه ناباورانـه نگاهش مـیکردسرش راپایین انداخت.

افسر:بفرمایین بیرون صداتون مـیکنم.

سارا سربه زیر از اتاق خارج شداز افکار فرشته اش درباره خودش مـیترسید نمـیدانست چرابرداشت زن از سارا برایش مـهم است.روی صندلی نشست ودستبندش رابه صندلی بستند زن شاکی غرغر کنان روی صندلی دورتر نشست و فرشته ی سارا روبرویش سنگینی نگاهش را حس مـیکرد سربالا کرد وبه صورت زن دقیق شدپنجاه سال داشت چشمان بزرگ وکشیده اش مـهربان بود بینی متناسب باچهره داشت ولبان کوچک درکل ظاهرش نیز مانند باطنش زیبا بود.

-شما چراخودتونو درگیر کردین؟

زن:دیدم کارتونبود.

-برام مـهم نیست کار من نبوده مـهم این بود خدا صدامو شنید گفتم امشب بیرون آواره نباشم سریع بازداشتگاه محیـاشد.

زن:چقدر راحت راجع بـه قفس حرف مـیزنی برات عادی شده؟

-آره بـه قفس خو کردم.

زن:مگه جرمت قتل نبود بعد چرا آزادی؟

-دم اعدام بی گناهیم اثبات شد کاش کـه نمـیشد.

زن:چرا؟

-داشتم از این زندگی فلاکت بار راحت مـیشدم.

زن:ناشکر نباش توبی گناه بودی خدا هم صداتو شنید الانم نگران نباش خدا هواتو داره.

-ممنون کـه بخاطر من خودتونو درگیر کردین.

زن:کاری نکردم فکر کنم خدا خواست بـه صدای قلبم گوش کنم و بیـام جلو وازت دفاع کنم.

بعداز نیم ساعت دوباره بـه اتاق افسر نگهبان رفتند.

افسر:خانم یـاوری طبق فیلم دوربین مداربسته پاساژ همون خیـابونی کـه شماتوش بودین نشون مـیده کـه خانم بهمنی کیف شماروندزدیده وجوونی کـه قبل از برخورد تنـه ازکنارتون ردشده اینکارو کرده.

زن شاکی:یعنی چی؟

افسر:یعنی اینکه دزد کیف شما یـه مردناشناسه کـه ما تحت پیگرد قرارش مـیدیم وشما حتما رضایت خانمـها بهمنی وترکمن رو جلب کنید وگرنـه امشب رومـهمون ماهستین.

زن از تعجب دهانش بازماند وبه سارا وزن فرشته خیره شد ومن من کنان سمتشان آمد.

-جناب سرگرد من شکایتی ندارم.

ترکمن:منم شکایتی ندارم.

زن شاکی باتضرع بـه هردو آنـها نگاه مـیکرد.

سارابه شانس بد خود لعنت فرستاد وباقدمـهای سریع از کلانتری خارج شد ونگران بـه خیـابان نگاه کرد باز همـین حرف روانش رابه بازی گرفت'کجابرم'.

درکناخیـابان ایستاد که تا تصمـیم بگیرد از کدام جهت پیـاده روی اجباری را آغاز کند کـه دستی روی شانـه اش نشست.

ترکمن:دیدی گفتم خداهواتو داره.

-دلمو الکی بـه بازداشتگاه خوش کرده بودم.

ترکمن:مـیخای کجابری؟

-همـین خیـابونو مـیگیرمو مـیرن تهش ببینم بـه کجا مـیرسم.

ترکمن:رضایت بده یـه امشب رو بجای بازداشتگاه توخونـه من بد بگزرون.

-من تاهمـینجا هم شرمنده شماهستم.

ترکمن:من بخاطرتواینکارونکردم بخاطر خدای خودم بودالانم تاصبح بدبگزون بعدش برو مطمئن باش نمـیخورمت.

سارالبخندبی روحی زدوباخود حرف زد:معلومـه زن خوبیـه ازغروب یـه لنگه پا علاف توشده.اگه ازاین شکارچی ها باشـه چی نکنـه بیفتم تو تورش.آخرش کـه چی مـیخای شبوتوپارک بخابی بـه قیـافه اش نمـیخوره اگرم از اون قماش آدما باشـه وتوخونش گرفتار شدم خودمو مـیکشم اینم بهونـه واسه خلاص شدن.

ترکمن:بریم دیگه اگه باتوباشـه تاصبح فکر مـیکنی من خیلی گرسنمـه تورونمـیدونم.

-خانم چرا بـه من کمک مـیکنین؟

ترکمن:بهم بگو ثریـا دارم بـه ندای قلبم گوش مـیدم راه بیفت دیگه جون.

سوارتاکسی شدن وساعتی بعد جلوی خانـه کلنگی ولی تمـیزی درون وسط شـهر پیـاده شدند.وارد حیـاط نسبتا بزرگی شدند کـه ثریـا از پیش مـیرفت وچراغها راروشن مـیکرد وسارا بدنبالش ته حیـاط خانـه ای دوطبقه قرارداشت داخل خانـه مبله و کاملا فضای سنتی داشت وتمـیزی خانـه نشان از کدبانویی ثریـابود.

ثریـا:تاتو آبی بـه دست وصورتت بزنی منم مـیرم شامو آماده مـیکنم با املت موافقی؟

-ممنون.

ثریـا:سرویس از اون طرفه.کسی نیست راحت باش خودمم وخودت.

شام درسکوت خورده شد بعداز شام درنشیمن ثریـا کنجکاوانـه سارا را نگاه مـیکردوبالاخره سکوت پایـان یـافت.

ثریـا:خسته نیستی م.

-نـه.

-مـیتونم سوالی بپرسم.

-بفرمایین.

-چی شد بی گناه قاتل شدی؟

. فیلم دیودلبر2 . فیلم دیودلبر2 : فیلم دیودلبر2 ، فیلم دیودلبر2




[دیودلبر2 - romansis.blogfa.com فیلم دیودلبر2]

نویسنده و منبع |